کد مطلب:28234 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:131

بی میلی امام به حکومت












1282. امام علی علیه السلام - در سخنرانی اش پس از بیعت -: پس از حمد و سپاس خداوند؛ به درستی كه من حكومت بر امت محمّد را خوش نمی داشتم - این را خداوند در آسمان ها و بالای عرش می داند -، تا آن كه شما مردم بر این امر (حكومت من، اتّفاق كردید. پس من هم آن را پذیرفتم.[1].

1283. تاریخ الطبری - از ابو بشیر عابدی -: هنگام كشته شدن عثمان، در مدینه بودم. مهاجران و انصار كه در میان آنان، طلحه و زبیر نیز بودند - گرد آمدند و نزد امام علی علیه السلام رفته، گفتند: ای ابو الحسن! بیا تا با تو بیعت كنیم.

امام فرمود: «مرا نیازی به حكومتِ بر شما نیست. من همراه شمایم و هر كه را برگزیدید، من هم بدان خشنودم». سوگند به خداوند كه برگزیدند و گفتند جز تو را برنمی گزینیم.

[ ابو بشیر گفت:] پس از كشته شدن عثمان، بارها نزد امام رفت و آمد كردند، تا این كه در آخرین بار به وی گفتند: امور مردم، جز در سایه حكومت، سامان نگیرد، و زمانِ قبول تو، به درازا كشید.

پس به آنان فرمود: «به درستی شما بارها نزد من آمدید. [ اینك] سخنی به شما می گویم كه اگر آن را بپذیرید، حكومت را می پذیرم، وگرنه مرا نیازی به حكومت كردن نیست».

گفتند: هر چه بگویی، اگر خدا بخواهد، خواهیم پذیرفت.

امام علیه السلام آمد و بر منبر رفت. مردم، اطراف او جمع شدند. سپس فرمود: «به درستی كه من از حكومت بر شما اكراه داشتم؛ ولی شما جز به زمامداری من راضی نشدید. بدانید كه بدون نظر شما كاری بر من روا نیست. بدانید كه كلیدهای ثروتِ شما نزد من است. بدانید مرا حقّی نیست كه درهمی از آن را جز با رضایت شما بردارم. آیا بدین امر راضی هستید؟».

گفتند: بلی.

فرمود: «بار خدایا! تو گواه باش بر آنان».

سپس بر این اساس، با آنان بیعت كرد.[2].

1284. تاریخ الطبری - به نقل از محمد و طلحه -: مردم، اطراف علی علیه السلام را گرفتند و گفتند: با تو بیعت می كنیم. تو خود می بینی كه چه حوادثی بر اسلام فرود آمد و چه مصیبت هایی از ناحیه خویشاوندان، بر ما روا داشته شد.

آن گاه علی علیه السلام فرمود: «مرا رها سازید و دیگری را بجویید. به درستی كه حوادثی چند پهلو و چند رنگ در پیش داریم كه دل ها بر آن پایدار، و اندیشه ها در آن، استوار نمی مانَد».

مردم گفتند: تو را به خداوند سوگند می دهیم. آیا آنچه را كه ما می بینیم، نمی بینی؟ آیا [ مشكلات] اسلام را نمی بینی؟ آیا فتنه ها و بحران ها را نمی بینی؟ آیا از خدا نمی هراسی؟

آن گاه فرمود: «بر پایه آنچه می اندیشم، پاسختان دادم. بدانید اگر من حكومت را بپذیرم، براساس آنچه می دانم، رفتار می كنم، و اگر مرا رها سازید، مانند یكی از شما خواهم بود، جز آن كه شنواترینِ شما و فرمانبُردارترینِ شما هستم، نسبت به كسی كه زمامداری خویش را بدو بسپارید».[3].

1285. امام علی علیه السلام - از سخنان وی هنگامی كه پس از كشته شدن عثمان، مردم خواستند با وی بیعت كنند -: مرا واگذارید و دیگری را به دست آرید كه ما به استقبال امورِ چند پهلو و رنگارنگ می رویم. دل ها در آن، بر جا نمی ماند و خِرَدها بر آن، استوار نمی گردد. گستره زندگی را ابرهای فتنه پوشانده است و راه روشن دگرگون شده است؛ و بدانید اگر من درخواستِ شما را پذیرفتم، با شما چنان رفتار می كنم كه [ خود] می دانم و به سخنِ سخنسرایان و ملامتِ سرزنش كنندگان، گوش نمی دهم، و اگر مرا واگذارید، همچون یكی از شمایم و شاید من برای كسی كه كار خود را بدو می سپارید، بهتر از دیگران، فرمانبُردار و شنوا باشم. من اگر وزیر شما باشم، بهتر است تا امیرِ شما باشم.[4].

1286. تاریخ الطبری - به نقل از محمد بن حنفیه -: هنگام كشته شدن عثمان، با پدرم بودم. وی برخاست و به منزل خود رفت. یاران پیامبر خدا نزد او آمدند و گفتند: این مرد، كشته شده و مردم را چاره ای از داشتن پیشوا نیست. ما امروز كسی را از تو سزاوارتر بر این امر نمی دانیم كه سابقه دارتر [ در اسلام] و نزدیك تر به پیامبر خدا باشد.

پدرم فرمود: «چنین مكنید! من [ برای شما] وزیر باشم، بهتر از آن است كه امیر باشم».

مردم گفتند: نه، به خدا سوگند، كاری انجام ندهیم، مگر آن كه با تو بیعت كنیم».

فرمود: «پس در مسجد؛ چرا كه بیعت من با شما پنهانی نیست و جز با خشنودی مسلمانان، صورت نگیرد».[5].

1287. امام علی علیه السلام - از سخنان وی در پاسخ طلحه و زبیر -: به خداوند سوگند كه مرا نه در خلافت رغبتی بود، و نه به فرمانروایی حاجتی، امّا شما مرا بدان فرا خواندید و بر آنْ وادارم ساختید. پس از آن، چون حكومت به من رو آورد، به كتاب خدا و آنچه بر ما نهاده و آنچه ما را در حكمرانی فرمان داده است، نظر كردم و پیروی كردم و در سنّت پیامبر خدا نظر كردم و بدان، اقتدا نمودم.[6].

1288. امام علی علیه السلام - از سخنان او به هنگام حركت به سوی ذی قار -: با من بیعت كردید، در حالی كه بدان، شادمان و خوش حال نبودم. خداوندِ سبحان، می دانست كه من حكومت بر امّت محمّد را خوش نمی داشتم؛ چرا كه شنیده بودم پیامبر خدا می فرمود: «هیچ فرمانروایی نیست كه كاری از امّت مرا بر عهده گیرد، جز آن كه روز قیامت، در حضور مردمان آورده شود، در حالی كه دست هایش به گردنش بسته است. آن گاه پرونده اش گشوده شود. اگر عدالت پیشه باشد، رهایی یابد و اگر ستمگر باشد، سقوط كند.[7].









  1. الأمالی، طوسی: 1530/728، بحار الأنوار: 9/26/32.
  2. تاریخ الطبری: 427/4، الكامل فی التاریخ: 302/2 و 304/2، الكافئة: 7/12.
  3. تاریخ الطبری: 434/4، الكامل فی التاریخ: 304/2، نهایة الأرب: 13/20، الجمل: 129.
  4. نهج البلاغة: خطبه 92، مناقب آل أبی طالب: 110/2.
  5. تاریخ الطبری: 427/4، أنساب الأشراف: 11/3.
  6. نهج البلاغة: خطبه 205.
  7. الجمل: 267، بحار الأنوار: 63/32، شرح نهج البلاغة: 309/1.